مصاحبه با منصور منصوری مقدم (مراسم آیینی زار)

ساخت وبلاگ

پا به پای پژوهش‌گران در سواحل و جزایر جنوبی ایران
(گفت‌گو با منصور منصوری مقدم، پژوهش‌گر پروژه­ی درمان‌‌گران بومی و آیینی سواحل و جزایر جنوب ایران)

در راستای مجموعه گفتمان‌های پایگاه اطلاع‌رسانی میراث فردا با پژوهش‌گران و اساتید، که با هدف انعکاس دیدگاه‌ها و فعالیت‌های حوزه­ی علوم اجتماعی و حوزه‌های میان رشته‌ای آن صورت می‌گیرد، مجموعه گفتگویی را با دست‌اندرکاران پروژه‌های مطالعاتی موسسه میراث فردا به انجام رسانده‌ایم.

پروژه درمانگران‌ بومی و آیینی سواحل و جزایر جنوبی ایران که از سال ۱۳۸۸ آغاز گردید، یکی از مهم‌ترین پروژه‌های قوم‌شناسی است که در چهار فاز مطالعاتی درمان‌های آیینی و بومی سواحل و جزایر جنوبی ایران را در چهار استان جنوبی کشور مورد مطالعه قرار می‌دهد. گستره­ی زمانی و مکانی پروژه، و تمرکز آن بر روی موضوعی خاص، که حجم وسیعی از اطلاعات را در اختیار قرار می‌دهد، با بهره‌گیری از شیوه­ی همپوشانی و مطالعات تطبیقی ـ تحلیلی، بسیاری از ناگفته‌ها و ناشناخته‌های حوزه­ی درمان‌های آیینی و فرهنگ بومی این سرزمین را آشکار می‌سازد. بررسی موضوع از زوایای مختلف، تجربیات اعضای گروه، شیوه­ی کار و موانع و مشکلات میدان تحقیق از جمله پرسش‌های مهم این گفتمان می‌باشد.
در این راستا تا کنون با چهار تن از عوامل اجرایی پروژه (مدیر پروژه، پژوهش‌گر و سرپرست گروه بازنگری، پژوهش‌گر و مسوول هماهنگی گروه‌های پژوهشی، تصویربردار گروه بازنگری) گفتگوهایی را انجام داده و بر روی سایت منتشر کرده‌ایم. این بار نیز پای صحبت‌ آقای منصور منصوری مقدم یکی دیگر از پژوهش‌گران این پروژه می‌نشینیم تا بار دیگر سفری به سرزمین آب و آیین و باد داشته باشیم.
منصور منصوری مقدم، متولد ایلام(شهرستان ایوان)، از سال ۱۳۸۸ به عنوان پژوهش‌گر همکاری خود را با موسسه میراث فردا آغاز کرد و در پروژه­ی درمانگران سواحل و جزایر جنوبی ایران حضوری فعال و موثر داشت. هم اکنون ضمن همکاری در این پروژه­ی مطالعاتی، در شهر مادری خود ایوان و همچنین در ایلام، به تدریس در دانشگاه پیام نور و دانشگاه علمی کاربردی، و انجام پژوهش‌های قوم‌شناسی و اجتماعی مشغول است.
به اعتقاد برگزار کنندگان این گفتمان، مراکز علمی و فرهنگی ایران و پژوهش‌گران مستقل، بیش از هر زمان دیگر نیاز به معرفی، حمایت و همراهی دارند. تعامل مراکز همسو و همراهی اساتید و فعالان این حوزه، شبکه ی گسترده‌ای از فعالیت‌های نظری و عملی در حوزه‌ اجتماعی را پدید خواهد آورد و زمینه ی رشد و توسعه ی هر چه بهتر آن را فراهم خواهد ساخت.

از چگونگی ورود خود به پروژه­ی درمانگران سواحل و جزایر جنوبی بگوئید. و اینکه چه مدت زمانی همراه این پروژه بودید؟
وارد شدن به پروژه­ی درمان‌گران آیینی سواحل جنوبی به صورت اتفاقی بود. یک روز آگهی موسسه میراث فردا را در دانشکده­ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران دیدم که در آن از دانشجویان مردم­شناسی برای کار میدانی در جنوب کشور دعوت به همکاری شده بود. من و آقای عزیز مصطفایی به موسسه رفتیم و پس از مصاحبه و ارائه­ی کارهای پژوهشی و مقالاتی که قبلا در زمینه­ی مردم­شناسی انجام داده بودیم،  برای سنجش توانایی کار میدانی، یک نمونه کار مردم‌نگاری برای هر یک از ما واگذار شد. من باید توصیفی از یک کافه و آقای مصطفایی از یک کافی شاپ، بر اساس مشاهدات خود انجام می‌دادیم. پس از انجام مردم‌نگاری، گزارش توصیفی خود را تحویل موسسه دادیم و بر اساس آن طی جلسه‌ای برخی نکات روش‌شناختی و شیوه­ی توصیف و نوع بیان روابط میان پدیده‌ها در حوزه مردم‌نگاری برای ما به صورت جداگانه تشریح شد و در جلسه‌ای دیگر شیوه­ی کار و محور موضوعات مورد مطالعه در پروژه­ی درمان‌گران جنوب برایمان ارائه گردید. بدین گونه برای مشارکت در پروژه­ی جنوب پذیرفته شدیم. آقای مصطفایی از اولین سفر پژوهشی به گروه پیوست و من از سفر دوم به آنها ملحق شدم. اما حوزه­ی کاری ما از هم جدا بود.
در راستای پژوهش بر روی درمانگران سواحل جنوبی، در کل شش سفر به استان هرمزگان داشتم. اولین سفر من به استان هرمزگان، در تاریخ ۲۸ بهمن سال ۸۸ بود و آخرین سفر هم که مربوط به سفر بازنگری و تکمیل اطلاعات می­شود، در تاریخ ۲۶ فروردین ۹۲ اتفاق افتاد. کاری که موسسه در جنوب شروع کرده بود، دو طرح جداگانه بود: یکی طرح مردم­نگاری و دیگری طرح درمانگری.
بیشتر اقامت گروه مردم­نگاری، در دو رستا (سلخ و تنبانو) و جزیره­ی هنگام متمرکز بود و در ارتباط با محورها و موضوعاتی که از قبل برای آن­ها تهیه شده بود به جمع­آوری اطلاعات می­پرداختند. اما حجم کاری گروه درمانگری، وسیع­تر بود و همیشه در حال حرکت بودند. و در واقع تمام مناطق ساحلی و جزایر استان هرمزگان را پوشش می­داد.

ذهنیتی که قبل از سفر نسبت به موضوع و فضای تحقیق داشتید، چه تفاوت­هایی با حضور در میدان داشت؟

من در مورد استان­های جنوبی و نحوه­ی درمان در آنجا، به طب سنتی فکر می­کردم و در مورد زار و مراسم آئینی ـ درمانی آن  اطلاعاتی نداشتم. در واقع، ذهنیت من بیشتر به سمت گیاه­ درمانی و یا استفاده از یک سری مواد معدنی غیر گیاهی برای درمان در استان هرمزگان، خلاصه می­شد. ولی همین که بحث زار مطرح شد و هر روز به مصاحبه و مشاهده می‌پرداختیم، متوجه شدم که این بحث بسیار گسترده است و من به شخصه علاقه پیدا کردم که به مناطق دیگر در ایران سفر کنم و ببینم که بحث درمانی در مناطق دیگر به چه صورتی است. در واقع باید بگویم که ذهنیت من نسبت به مسئله­­ی زار، به دلیل اینکه قبلا بر روی این موضوع کار میدانی نکرده بودم و مطالعاتی هم در این زمینه نداشتم، در میدان تحقیق شکل گرفت.

در سفرهایی که به استان هرمزگان داشتید، چه مسئولیت و نقشی به عهده­ی شما بود؟

در واقع در سفر اولم، دستیار بودم. دستیاری که هیچ اطلاعات، دانش و پیش­زمینه­ای در بحث درمانگری و طب سنتی در استان هرمزگان نداشت. هرچند که قبل از ورود به بندرعباس، در طول مسیر، اطلاعاتی از پژوهش‌گرانی که در سفر قبلی حضور داشتند، به دست آورده بودم.
در واقع در آن سفر نیاز داشتم که هرچه بیشتر در این زمینه به کسب دانش بپردازم تا دانش و تجربه­ام زیاد شود. سعی می­کردم بر ترس خودم از ورود به میدان جدید غلبه کنم و به عبارتی در مصاحبه­ها و مشاهدات خود، به گونه­ای عمل نکنم که افراد واکنش منفی به رفتار من نشان دهند.
بعد از آن و در طی سفرهای بعدی، به تدریج احساس سردرگمی­ای که در روزهای اول تحقیق وجود داشت به احساسی آشنا تبدیل شد. از سفر دوم نیز به عنوان سرپرست گروه درمانگری، پژوهش‌گر و عکاس در گروه مشغول به کار شدم.

از مشکلاتی که در طی کار با آن­ها مواجه بودید بگویید و اینکه چطور با آن­ها تعامل می­کردید.
به عنوان پژوهش‌گر و فردی که هیچ نسبتی با جامعه­ی مورد مطالعه نداشتیم، برخورد با مشکلات آب و هوایی، اولین مشکل ما به حساب می­آمد. آب و هوای بندرعباس، گرم و سوزان و شرجی است و روزهای اول بیشتر از چند دقیقه نمی­توانستیم پیاده­روی کنیم و باید به سرعت بر‌می­گشتیم و دوش می­گرفتیم. ولی با توجه به مدت زمانی که از حضور ما گذشت، به این مسئله عادت کردیم و توانستیم به راحتی با آن کنار بیاییم.
مشکل دیگر بحث سردرگمی بود. ما وارد محیطی شده بودیم که هیچ نشانه­ی آشنایی برای ما نداشت. در واقع روز اولی که از قطار پیاده شدیم، مانند یک بچه بودیم که پیوسته به پرسش کردن نیاز داشت تا با محیط آشنا شود. ولی به تدریج توانستیم به سوالاتمان پاسخ دهیم و با میدان مورد مطالعه کنار بیاییم.
یکی دیگر از مشکلات نیز، فاصله­ی زیاد بین روستاها و بنادر بود و به دلیل اینکه در برخی سفرها، وسیله­ی شخصی در اختیار نداشتیم، باید برخی مسیرها را پیاده و برخی را با ماشین‌های بین راهی می­رفتیم. راه رفتن در آن گرمای سوزان بسیار دشوار بود.
مسئله­ی دیگر هم، اسکان و پذیرش گروه، به خصوص در محیط­های روستایی بود که انرژی و زمان زیادی را از گروه می­گرفت. البته جا دارد که از زحمات آقای جعفرپور که مسئولیت هماهنگی با نهادها و سازمان­های دولتی، فرهنگی و شهرداری را داشتند تا اماکن اقامتی خود را در اختیار ما قرار دهند، تشکر کنم. ولی در کل، پیدا کردن محل اقامت و اسکان در شهرها به دلیل وجود مراکز رفاهی راحت­تر از روستاها بود. در روستاها باید در خانه­ی دهیاری یا خانه‌ای که مردم در اختیارمان می‌گذاشتند استقرار می‌یافتیم و به دلیل نبود فضاهای اقامتی برای ساکنان غیر روستایی، گاه پیدا کردن محل سکونت با دشواری‌هایی همراه بود.

حضور در این میدان تحقیق، چه جذابیت­هایی برای شما داشت؟ و تا چه اندازه بر دانش و تجربه­ی شما افزود؟
یک مردم­شناس اگر عاشق کارش باشد، همین که پایش را در میدان تحقیق می­گذارد، به دلیل تفاوت­هایی که با فرهنگ خودش احساس می­کند، جذابیت­هایی در کار برایش ایجاد می­شود. با حضور در مراسم زار، علاقه­ی بیشتری نسبت به موضوع پیدا کردم و مشتاق بودم که در سفرهای بعدی هم حتما حضور داشته باشم و بتوانم بر روی این موضوع، عمیق­تر کار کنم.
و در هر موضوعی، اگر پژوهش‌گر با آن ارتباط برقرار کند، به طور قطع بر تجربه­ و دانش وی افزوده خواهد شد. قبل از ورود به میدان، در کلاس­های دانشگاه یک سری دانش نظری در ارتباط با مردم­شناسی و کار میدانی کسب کرده بودیم؛ مثلا اینکه چطور در میدان کار کنیم، چطور مصاحبه انجام دهیم، مشاهداتمان چگونه باشد، لحن صحبت کردن‌مان چطور باشد، از چه واژه­هایی استفاده کنیم، نوع پوشش در میدان چطور باشد و… ولی این اطلاعات خیلی فرّار بودند و چون کارهای میدانی­ای که انجام داده بودیم اکثرا در جوامع خودی بود، هیچ مشکلی در برقراری ارتباط و کسب اطلاعات و زبان و اسکان نداشتیم. اما کار این پروژه، مانند یک کلاس درس عملی برای ما محسوب می­شد تا تمام اندوخته­های خود را به کار بگیریم.
و یا در مناطقی که اقامت ما طولانی می­شد و در نتیجه ارتباط با مردم محلی، صمیمی­تر و عمیق­تر می­شد، علاوه بر اینکه تجربه­ی ما افزوده می­شد، واکنش­ها نسبت به رفتار و گفتار ما از سوی بومیان نیز، بیشتر می­شد. برای مثال باید بگویم، در روستای تنبانو آب روستا شور بود و ما در روزهای اول نمی­توانستیم به راحتی با آن کنار بیائیم. برای حل این مشکل، از مغازه­های موجود در روستا، آب معدنی تهیه می­کردیم و این برای ما یک مسئله­ی پیش پا افتاده بود و به این موضوع، فکر نمی­کردیم که این رفتار ما چه تاثیری بر روی بومیان دارد و چه واکنشی را از سوی آنان ایجاد می­کند. بعد از چند سفر که با اهالی آنجا صمیمی شدیم، به ما گفتند که «چرا از آب ما برای خوردن استفاده نمی­کنید؟ » و اینکه «مگر آبِ خوردن ما از نظر شما مشکلی دارد؟» و شاید در کل، این عمل ما را یک نوع توهین نسبت به خود حس می­کردند.
از موارد دیگر که به عنوان تجربه در این سفر به خوبی آموختم، نحوه­ی پرسیدن سوالات و لحنی بود که به کار می­بردیم و باید طوری سوالات را می­پرسیدیم که تقابلی در آن نباشد و به قضاوت منتهی نشود.باید بگویم، سفرهایی که داشتیم، مهارت­های ما را هرچه بیشتر تقویت کرد و یک سری دانش هم در مورد زار و فرهنگ درمانگری ­در استان هرمزگان در اختیار ما قرار داد.
 

زبان و لهجه­ی متفاوت مردم محلی و درمانگران برای مصاحبه­ها مشکلی ایجاد نمی­کرد؟

فکر می­کنم، بحث زبان بر فرض مثال، در میان عشایر بختیاری و یا خیلی از میدان­های پژوهشی­ای که محققان و پژوهش‌گران زیادی به آنجا رفته­اند و کارهای میدانی زیادی در آنجا صورت گرفته، کمتر پیش می­آید. و این به دلیل این است که ارتباطات زیاد شده و پژوهش‌گران زیادی به مردم محلی مراجعه کرده­اند و می­توانند کم و بیش با محققان ارتباط برقرار کنند و به سوالات آن­ها پاسخ دهند.
اما در پژوهش بر روی مراسم و آئین­های درمانی در برخی مناطق ایران که زبان و ساختار خودش را حفظ کرده (مثلا بخش کردستان و یا ترکمن­ها) اولین مشکل، بحث زبان است و ارتباط برقرار کردن با آن­ها مشکل است.
در بندرعباس هم مشکل زبان کمتر وجود دارد و در واقع می­توان گفت که یک چهارراه ارتباطی است. محققان زیادی به آنجا رفته­ و در مورد زار کار کرده­اند و این، کار را برای ما راحت­تر می­کرد. ولی به هر حال، روزهای اول مشکل زبان کاملا مشهود بود و به چشم می­آمد.
در کل، به هنگام مصاحبه­، اصلی‌ترین مشکل ما در ارتباط با زبان، بحث شلّه­ها و یا ابیات مخصوص بادها بود. خیلی از باباها و ماماهایی که آن شلّه­ها را می­خواندند ـ به خصوص به زبان سواحلی ـ معنای ابیات را نمی­دانستند و تنها آن را از نیاکانشان به ارث برده و حفظ کرده بودند.

مراسم آئینی زار از دید شما چه تعریفی دارد؟
در تعریفی که بر اساس اطلاعات و مشاهدات
ی که در طول این چند سفر به استان هرمزگان داشته­ام، به دست آورده­ام؛ زار، زیر مجموعه­ای از اعتقادات، باورها و آداب  رسوم مردم سواحل جنوبی ایران و در ارتباط با یک سری نیروهای ناشناخته و نامرئی و ناملموس تحت عنوان باد است که به قول خودشان در همه­جا حضور دارند. در واقع، زار تنها یک مراسم آئینی ـ درمانی نیست و دارای جنبه­های اقتصادی ـ اجتماعی هم هست و امروزه بیشتر جنبه­ی اقتصادی آن پر رنگ­تر و برجسته­تر شده است. تعریف دیگری نیز که می­توان ارائه داد این است که زار، بادی است کافر و خطرناک که به گفته بومیان خدا نکند کسی به این باد دچار شود.
فردی که دچار باد می­شود، یک سری مراحل درمانی خاصی برای او برگزار می­کنند. فرد بعد از مراجعه به پزشک و نگرفتن جواب، به سمت باباها و ماماها سوق پیدا می­کند و آن­ها هم بر اساس دانش و مهارتی که کسب کرده­اند، به درمان بیمار می­پردازند.
 به طور خلاصه می­توانم بگویم که در استان هرمزگان، زار دارای چهار رکن است. یکی از ارکان­ها خود باباها و ماماها هستند که رهبری و مدیریت مراسم را بر عهده دارند و در میان اهل هوا و یا بچه­های میدان (افراد یا عده­ی هر بابا یا ماما که در واقع گروه اهل هوای آن بابا یا ماما را شکل می‌دهند) قدرت و احترام ویژه­ای دارند. رکن دیگر بیمار یا عروس است که بیشتر در مورد خانم­ها صدق می­کند. اکثر بیمارهایی که در مراسم با آن­ها مواجه بودیم، خانم­ها بودند. رکن بعدی، بچه­های میدان بابا یا ماما است که می‌توانیم از آن­ها تحت عنوان اهل هوایِ مراسم یاد کنیم. و رکن چهارم هم، موسیقی و آواز است. سازهایی مثل دهل، دف، کَسِر و.. و شله‌های خاص هر باد.

با توجه به اهمیت خاطره­های کار پژوهشی در مردم­شناسی، از خاطرات خود در سفر جنوب برای ما بگوئید.
اگر بگویم کل سفرها برای من که به محیط متفاوتی رفته بودم و بر روی موضوع متفاوتی هم کار می­کردم، خاطره است، اشتباه نگفته­ام ولی اگر بخواهم به خاطره­ای به طور شاخص اشاره کنم باید بگویم؛ در سفر اولی که به جنوب رفته بودیم، در روستای جی‌جیانِ جزیره­ی قشم اقامت داشتیم. کف زمین ماسه بود و ماسه به چشم راست من رفته بود و خیلی مرا اذیت می­کرد. این بود که من و خانم قاسمی نزد یکی از زنان درمان‌گر، که در یکی از روستاهای مورد مطالعه با او آشنا شده بودیم، رفتیم. او با انگشتر، ماسه و چیزهایی را که به داخل چشم رفته بود، خارج می‌کرد و ماسه­ها را از چشمان من نیز خارج کرد و مشکل چشمم برطرف شد.

از دید شما اجرای این پروژه چه جایگاه و اهمیتی دارد؟
اولین نوشته­ای که در ایران در مورد زار موجود است؛ از تقی مدرسی است. در حوزه­ی ادبیات مردم­شناسی هم اولین کار، اثر غلامحسین ساعدی و به نام اهل هوا است که در سال ۱۳۴۵ توسط موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی چاپ شده. به نوعی بهترین و کامل­ترین کاری که در ایران، در مورد زار انجام گرفته، کتاب غلامحسین ساعدی است. با آن مشکلاتی که در آن سال­ها و جود داشته، مسافت زیادی را از بندر چابهار تا بوشهر طی کرده و توانسته به تنهایی کار جامع و مانعی را انجام دهد که البته در جای خود ایرادهایی هم به آن وارد است. بعد از آن و در سال ۵۶، علی ریاحی در زمینه­ی زار، باد و بلوچ در استان سیستان و بلوچستان کتابی نوشته. پس از آن هم آقای درویشی در کتابی دو جلدی، به جنبه­ی موسیقی زار پرداخته و بعد از آن هم شاهد یک سری مقاله و پایان­نامه در زمینه­ی زار هستیم. ولی در کل باید بگویم که به نظر من بعد از کتاب اهل هوای غلامحسین ساعدی، بهترین کاری که در حوزه­­ی درمانگری و زار انجام گرفته، از سوی موسسه­ی میراث فردا انجام خواهد شد. به دلیل اینکه زمان و هزینه­ی بالایی صرف این کار شده و یک سری آیتم­های خاص را دنبال می­کند. طوری که می­توانم بگویم میراث فردا، تحقیقات ساعدی را تکمیل کرد، غنا بخشید و حتی از آن هم فراتر رفت و آن را گسترده­تر و عمیق­تر انجام داد. از نقاط قوت این کار هم این است که اکثر پژوهش‌گران در این کار، مردم­شناس هستند. همین­طور حضور پژوهش‌گران زن و مرد برای ورود به جوامع سنتی زنانه و مردانه از دیگر نقاط قوت این پروژه به حساب می­آید. در کل، با جمع­آوری اطلاعات در مورد باباها و ماماهای زنده و مرده، نسل جدید باباها و ماماها و همین­طور بیوگرافی و نحوه­ی درمان و برگزاری مراسم و … می­توانیم روند تغییراتی را که از سال ۴۵ تا امروز در مورد زار و مراسم آن به وجود آمده پیگیری و بررسی نمائیم.

انجام این قبیل پروژه­های میدانی به سهم خود چه کمکی به حفظ فرهنگ کشور می­کنند؟
هر موضوعی که در ارتباط با انسان و فرهنگش باشد، شایان توجه بوده و شایسته­ی مطالعه، تحقیق و تفحص است. در واقع در شرایط جامعه­ی امروز ایران و بحث­های جهانی شدن و در انزوا قرار گرفتن فرهنگ­های محلی و بومی، پژوهش گسترده­ای که در این زمینه در حال انجام است، می­تواند به صورت عمیق و گسترده­ای به حفظ این فرهنگ کمک کند.

با تشکر از زمانی که در اختیار ما گذاشتید.
این مصاحبه توسط موسسه میراث انجام گرفته و برای نخستین بار در وب سایت این موسسه منتشر شده است.
زندگی عشایر استان ایلام از نگاه تصویر...
ما را در سایت زندگی عشایر استان ایلام از نگاه تصویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mardoomshenas بازدید : 255 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 18:46